تاريخگذارى قرآن
مباحث خاورشناسان در زمينه تاريخگذارى قرآن نشان مىدهد، مراد آنان از «تاريخگذارى قرآن» دانشى است كه در آن شكلگيرى قرآن از آغاز نزول تا تثبيت قرائت آن به صورت نهايى بررسى مىشود و موضوعات متعددى را در برمىگيرد؛ نظير مفهوم زمان و تاريخ در قرآن، گزارشهاى تاريخى قرآن درباره گذشتگان، اشارات قرآن به زندگى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)، اولين و آخرين نزول، مكى و مدنى، ناسخ و منسوخ، ترتيب و اسباب نزول، نحوه تطوّر سبك و مضمون و واژگان قرآن با فاصله گرفتن از آغاز نزول، نحوه چينش آيات و سور، چگونگى ترتيب و تدوين نسخه اوليه قرآن، توحيد مصاحف و توحيد قرائات.[1]اما به نظر مىرسد، اذهان دانشمندان اسلامى با شنيدن عبارت تاريخگذارى قرآن به «تعيين تاريخ و ترتيب فقرات مستقل وحيهاى قرآنى» انصراف مىيابد، از همين رو در اينجا از بحث درباره مفهوم زمان و تاريخ در قرآن، گزارشهاى تاريخى قرآن درباره گذشتگان، چگونگى ترتيب و تدوين نسخه اوليه قرآن، توحيد مصاحف، و توحيد قرائات خوددارى مىگردد.
مراد از «فقره مستقل وحى قرآنى» قسمتى از قرآنكريم اعم از يك سوره كامل يا بخشى از يك سوره است كه جداگانه و مستقل از آيات يا سورههاى ديگر نازل شده است كه ما از آن به «واحد نزول» تعبير مىكنيم.
ترديدى نيست كه قرآن به تدريج و در طول23سال دوره رسالت پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)نزول يافت.[2] 86 سوره آن طى 13 سال در مكه و 28سوره طى 10 سال در مدينه نازل گرديد.[3] با فرض نزول دفعى هريك از سورههاى قرآن ميانگين زمانى آنها، نشان مىدهد كه در دوره مكى حدود هريك ماه و نيم تا دو ماه يك سوره و در دوره مدنى حدود هر 4 ماه يك سوره نازل مىشده است.[4]
ناظر بودن مضامين سورههاى قرآن به نيازها و مقتضيات مستمر يا مقطعى عصر رسالت پيامبر(صلى الله عليه وآله)فلسفه نزول تدريجى آن را آشكار مىسازد؛ خداى متعالى نيز در پاسخ به پرسش مشركان مكه مبنى بر اينكه چرا قرآن به طور
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 65
يكجا بر پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) نازل نشده است، فرمود: «اين گونه [ما آن را به تدريج نازل كرديم ]تا قلبت را به وسيله آن استوار گردانيم، و آن را به آرامى [بر تو ]خوانديم و براى تو مَثَلى نياوردند، مگر آنكه [ما] حق را با نيكوترين بيان براى تو آورديم». (فرقان/25، 32 ـ 33).
اين ويژگى قرآن اقتضا كرده است كه قرآنپژوهان، اعم از مسلمان و خاورشناس در پى شناخت مناسبت تاريخى واحدهاى نزول و زمان نازل شدن آنها برآمده و دانش تاريخگذارى قرآن را بنيان نهند.
اهميت تاريخگذارى قرآن:
اگرچه غرض نهايى از تاريخگذارى قرآن به دست دادن تاريخ دقيق يا تقريبى نزول* واحدهاى مستقل وحى قرآنى است؛ اما براى نيل به اين غرض بايد همه آيات و رواياتى را كه بستر تاريخى نزول فقرات مستقل وحيهاى قرآن را گزارش مىكنند، بررسى كرد و از رهگذر آن تفسيرى تاريخى از آن فقرات وحيها به دست داد، به همين رو اهتمام به تاريخگذارى قرآن فوايد ارزشمندى به همراه دارد.مهمترين فايده آن تفسير صحيح و روشن آيات قرآن است، زيرا اوضاع و مقتضيات عصر رسالت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) قراين حالى و مقامى آيات قرآن به شمار مىروند و هر كلام بدون لحاظ قرائنش به درستى و روشنى فهميده نمىشود. اگرچه جاويد بودن قرآنكريم جاى ترديد ندارد؛ اما ناظر بودن واحدهاى نزول قرآن به شرايط و رخدادهاى عصر رسالت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) و نزول آنها به اقتضاى آن اوضاع و حوادث نيز انكارناشدنى است، از اينرو شرط فهم و تفسير صحيح و روشن قرآن مطالعه اوضاع و حوادثى به شمار مىرود كه واحدهاى نزول قرآن به اقتضاى آنها نازل شده است. چنين مطالعهاى اگر به ترتيب پيدايش و پيشرفت اوضاع و حوادث باشد، نتايج مطالعه دو چندان خواهدشد.
ديگر فايده تاريخگذارى قرآن، شناخت صحت و سقم روايات تفسيرى از جمله روايات اسباب نزول، مكى و مدنى، و ناسخ و منسوخ است. پنهان نيست كه يكى از معيارهاى نقد و ارزيابى روايات توجه به تاريخ است، از همينرو از رهگذر تاريخگذارى قرآن آشكار خواهد شد كه بسيارى از روايات تفسيرى به غلط ذيل آيات قرآن آورده شده و بر آنها منطبق گرديدهاند.[5]
ديگر فايده تاريخگذارى قرآن به دست دادن تاريخ و سيره نبوى بر اساس متنى مصون از تحريف، يعنى قرآنكريم است. چنانكه آشكار است، اغلب سورههاى قرآن كمابيش به طور عام يا خاص تاريخ بعثت و سيره آن حضرت را گزارش مىكنند، به طورى كه حتى اگر سورههاى قرآن به تنهايى به ترتيب نزول مرتب شود، سير دعوت و سيره پيامبراسلام(صلى الله عليه وآله) را نشان مىدهد.[6]
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 66
پيشينه تاريخگذارى قرآن:
پيشينه تاريخگذارى قرآن را مىتوان به عصر صحابه پيوند داد؛ آنان چند دسته از روايات تاريخ يا ترتيب نزول آيات يا سورههايى از قرآن را بيان كردهاند. اين روايات عبارتاند از روايات ترتيب نزول[7]، اسباب نزول[8]، مكى و مدنى[9]، سيره[10] و ناسخ و منسوخ.[11] آنان با تكيه بر همين روايات، تاريخگذارى دو دورهاى قرآن يعنى تقسيم آيات و سور قرآن به مكى و* مدنى را سامان داده و نيز ترتيب نزول يكايك سورههاى قرآن را گزارشكردهاند.روايات مذكور در طى قرون متمادى بدون كار عميق و گستردهاى بر روى آنها، جز آنچه به عنوان تاريخگذارى دو دورهاى از آن ياد شد، در كتابهاى تاريخى و تفسيرى و علوم قرآنى نقل شده است.
اين روال ادامه داشت تا اينكه در حدود اواسط قرن 13 هجرى قمرى اين روايات به ويژه روايات ترتيب نزول مورد توجه دانشمندان اسلامى قرار گرفت، تا آنجا كه به سال 1337 قمرى در مصر مصحفى به چاپ رسيد و در صدر هر سوره آن ترتيب نزول، و مكى و مدنى آن ثبت گرديد. در پى چاپ اين مصحف بود كه برخى از دانشمندان سنّى مانند سيدعبدالقادر و محمد عزه دروزه بر اساس ترتيب نزولى كه در اين مصحف انعكاس يافته بود، به سيرهنويسى يا تفسير نگارى اهتمام ورزيدند.
اثر سيد عبدالقادر تفسيرى بود، به نام بيان المعانى على حسب ترتيب النزول كه به سال 1355قمرى تأليف شد؛ اما ظاهراً تا سال 1382 قمرى به چاپ نرسيد. اثر محمد عزه دروزه التفسير الحديث على حسب ترتيب النزول نام داشت كه در سال 1380 قمرى چاپ شد.
دروزه ترتيب سورههاى مكى را تقريباً تغيير نداد؛ اما ترتيب بسيارى از سورههاى مدنى را با لحاظ روايات اسباب نزول يا به دليل مشابهت مضامين آنها با سورههاى مكى تغيير داد. براى نمونه ترتيب سورههاى رعد، حجّ، الرحمن، انسان و زلزله را در سورههاى مكى جاى داد[12] و سورههاى حشر و جمعه را پيش از سوره احزاب قرار داد.[13]
دروزه كتابى نيز در سيره نبوى به نام سيرةالرسول، صور مقتبسة من القرآن الكريم بر اساس همين روايات تأليف كرد. او در اين كتاب موضوعات قرآنى را بر اساس ترتيب مندرج در روايات ترتيب نزول بررسى كرده و به واقع تفسيرى موضوعى ـ تاريخى به دست داده است.
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 67
جلال الدين فارسى نيز سه عنوان كتاب در سيره نبوى به نامهاى پيامبرى و انقلاب، پيامبرى و جهاد و پيامبرى و حكومت بر پايه همين روايات ترتيب نزول نوشت. او ترجمه سورههاى قرآن را به ترتيب نزول عرضه كرد و در مطاوى آن روايات، اسباب نزول و سيره را افزود و به واقع تفسيرى ترتيبىـتاريخى فراهم ساخت. او نيز مانند دروزه در ترتيب سورههاى مدنى دگرگونيهايى به هم رساند؛ براى نمونه سورههاى حشر و منافقون و نور را پيش از سوره احزاب جاى داد.[14]
مشكل آثار اين سه دانشمند تقديس بيش از اندازه روايات اسباب نزول بوده است. دروزه كمتر و دو دانشمند ديگر بيشتر به اين روايات اعتماد كرده و به موجب آنها آيات متحدالسياق بسيارى از سورهها را از هم گسيخته و به تاريخهاى گوناگون و دور از هم منسوب كردهاند.
حدود يك قرن پيش از اهتمام سيدعبدالقادر و دروزه به تاريخگذارى قرآن، خاورشناسان بدان اقبال كردند. آنان بحثهاى خود را در كتابهايى با نام زندگانى محمد(صلى الله عليه وآله)، تاريخ قرآن يا مقدمه ترجمه قرآن خود آوردهاند. خاورشناسان به روايات ترتيب نزول چندان توجهى نكردهاند. اساس تاريخگذارى آنها بيشتر سبك و مضمون سورههاى قرآن و تا حدودى روايات سيره و اسباب نزول و اندكى روايات ترتيب نزول بوده است.[15] نظر به اينكه آنها تقريباً روايات ترتيب نزول را كنار نهادند و با تكيه بر سبك و مضمون سورهها هم نمىتوانستند ترتيب يكايك سورهها را مشخص كنند، تلاش آنها تنها در اين مصروف شد كه به طبقهبندى سورههاى قرآن در 4، 5 يا 6 طبقه بپردازند.
از ميان اين طبقهبنديها، 4 دورهاى آن شهرت بيشترى يافت. نخستويل (weill)و سپس نولدكه (Noldeke)، شوالى (Schwally)، رودول (Rodwell)، درنبورگ (Derenbeurg)و بلاشر (Blachere)به آن اقبال نشاندادند.[16]
ويل خاورشناس آلمانى در كتابى به نام مقدمهتاريخى ـ انتقادى بر قرآن (Historisch Kritische Einleitung in Den Koran)مطالب خود را آوردو طى آن سورههاى قرآن را به سه گروه مكى و يك گروه مدنى طبقهبندى كرد و هر گروه را به ترتيب به يكى از اين فواصل زمانى نسبت داد: آغازبعثت تا هجرت به حبشه (1 ـ 5 بعثت)، از هجرت به حبشه تا بازگشت حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) از طائف (5ـ10بعثت) و از اين تاريخ تا هجرت پيامبر(صلى الله عليه وآله) به مدينه (10 ـ 13 بعثت) و از اين زمان تاوفات آن حضرت (1ـ10هجرى).
او براى طبقات 4 دورهاى خود ويژگيهايى به
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 68
اين شرح ياد كرده است:
سورههاى طبقه اول اغلب آياتى كوتاه و مسجّع و خيالانگيز (همراه با تشبيه و تمثيل) و لحنى تهديدآميز دارد و بيشتر با سوگند آغاز شده است.
سورههاى طبقه دوم آياتى بلندتر و منثورتر و همچنان خيالانگيز و لحنى تهديدآميز دارد و در آنها نشانههاى خدا در طبيعت و نام «الرحمن» و اوصاف بهشت و دوزخ ياد شده است.
سورههاى طبقه سوم، آياتى بلندتر و منثورتر از طبقه پيشين دارد؛ اما در آنها ديگر چندان از خيالانگيزى و لحن تهديدآميز خبرى نيست و نيز در آنها اوصاف بهشت و دوزخ و نيز اخبار پيامبران به صورت مفصلترى گزارش شدهاست.
سورههاى طبقه چهارم بيشتر ناظر به رويدادهاى پس از هجرت و قدرت سياسى روزافزون پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) است. آيات و سورهها نيز از طبقات قبل بلندترند.
عمده معيارهاى او در طبقهبندى سورهها سه چيز است: 1. سبك سورهها؛ مانند كوتاهى و بلندى آيات، مسجع يا منثور بودن و نيز ميزان تشبيهات و استعارات، لينت و شدت. 2. مضمون سورهها؛ مانند موضوع بهشت و دوزخ، نشانههاى الهى در طبيعت، داستانهاى پيامبران و احكام اجتماعى اسلام. 3. اشارات قرآن به حوادث تاريخدار.[17]
تلاش ويل مورد توجه خاورشناسان ديگرى چون نولدكه، شوالى، رودول، درنبورگ و بلاشر قرار گرفت و آنان معيارهاى سهگانه و نظام 4 طبقهاى او را البته با تغيير ترتيب برخى از سورهها پذيرفتند. نولدكه كه او نيز مانند ويلآلمانى بود طبقهبندى خود را در كتابى به نام تاريخ قرآن (Geschichte des Qorans)آورد و رودول خاورشناس انگليسى طبقهبندىاش را در ترجمهاى كه از قرآن (1861 م.) به دست داد، معمول كرد و در مقدمه آن دربارهاش توضيح داد. درنبورگ خاورشناس سوئدى طبقهبندى خود را در كتابى به نام علوم مذهبى و اسلام (7 ـ 1870 م.) گزارش كرد. به نظر او سورههايى نيز كه درباره احتجاج پيامبراسلام(صلى الله عليه وآله) با مشركان مكه است، در طبقه دوم قرار مىگيرد. بلاشر خاورشناس فرانسوى طبقهبندى خود را در ترجمهاى كه از قرآن منتشر كرد، معمول ساخت و در مقدمهاش به شرح آن پرداخت.[18]
موير (Muir) خاورشناس انگليسى كه قبل از خاورشناسان ياد شده مىزيست، سورههاى قرآن را در 6 طبقه، 5طبقه مكى و يك طبقه مدنى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 69
جاى داد. طبقات مكى عبارتاند از: 1. قبل از بعثت. 2. آغاز بعثت تا زمان شروع دعوت علنى. 3. از زمان دعوت علنى تا سال ششم بعثت. 4. از سال ششم تا سال دهم. 5. از سال دهم تا زمان هجرت به مدينه.[19] او به روايات ترتيب نزول اعتماد نداشت؛ اما تا حدودى به روايات اسباب نزول و سيره توجه كرد. وى طبقهبندى خود را در دو كتاب به نامهاى زندگانى محمد(صلى الله عليه وآله)(Life of Mahomet) و تركيب و تعليم قرآن (The Qoran. Its Composition and Teaching)گزارش كرد.
هرشفلد (Hirschfeld)، ديگر خاورشناس انگليسى نيز مانند موير سورههاى قرآن را به 6طبقه، 5 طبقه مكى و يك طبقه مدنى تقسيم كرد. معيار طبقهبندى او مضامين سورهها بود و طبقات شش گانه خود را به اين ترتيب و عناوين سامان داد: 1. سورههاى اثباتى (اثبات ربوبيت خدا و نبوت پيامبر اسلام)؛ نظير اعلى. 2. سورههاى موعظهاى (انذار و تبشير نسبت به قيامت و بهشت و دوزخ)؛ مانند تكوير. 3. سورههاى داستانى (قصص پيامبران و اقوام پيشين)؛ مثل ذاريات. 4. سورههاى توصيفى (توصيف نشانههاى الهى در طبيعت و مواهب آن)؛ مانند الرحمن. 5. سورههاى تشريعى (تشريع احكام عبادى، قضايى و حقوقى)؛ مانند انعام. 6. سورههاى مدنى. او طبقهبندى خود را در كتابى به نام تحقيق تازه درباره تركيب و تفسير قرآن (New Researches into Composition and Exegesis of Qoran)عرضه كرد.[20]
گريم (Grimme) خاورشناس آلمانى بر خلاف موير از طبقات دوره مكى كاست و سورههاى اين دوره را در دو طبقه جاى داد. او طبقهبندى خود را تقريباً بر اساس همان معيارهاى سهگانه ويل و پيروانش سامان داد. در طبقه اول سورههاى مسجّع و داراى مضامين مربوط به توحيد و قيامت را جاى داد و در طبقه دوم سورههاى منثور و حاوى مضامينى درباره نشانههاى الهى در طبيعت و قصص پيامبران را نهاد. وى كار خود را در كتابى به نام محمّد (5ـ1892م.) عرضهكرد.[21]
بل (Bell) خاورشناس انگليسى از ميان معيارهاى سهگانه تنها به مضامين سورهها توجه داشت؛ اما طبقهبندى خاصى از قرآن به دست نداد. او تنها شكلگيرى قرآن را طى سه مرحله دانست و به ترتيب نامهاى «آيه»، «قرآن» و «كتاب» را بر آنها نهاد. مرحله آيه را منسوب به دوره مكى از آغاز تا اواخر اين دوره و مشتمل بر مواعظى در زمينه عبادت پروردگار دانست. مرحله قرآن را متعلق به اواخر دوره مكى تا اواخر
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 70
سالدوم هجرت تلقى كرد و شامل تهيه مجموعهاى درباره عبادات دانست و مرحله كتاب را از سال سوم هجرت به بعد محسوب كرد. به نظر وى پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)قرآن را پس از جنگ بدر به تأليف درآورد و در اين هنگام بسيارى از آيات قرآن را مورد بازبينى و جابهجايى قرار داد. او تحقيقات خود را در ترجمهاى آورد (1937م.) كه از قرآن به انگليسى فراهمكرد.[22]
چنانكه ملاحظه مىشود، خاورشناسان چندان روايات را در تاريخگذارى قرآن مدخليت نداده و بيشتر به خود قرآن بسنده كردهاند. سبب رويگردانى آنان از روايات مشكلات چندى بود كه در اين روايات به چشم مىخورد كه مهمترين آنها ناسازگارى بسيارى از روايات با همديگر و عدم تصريح اغلب روايات به تاريخ دقيق نزول فقرات وحيهاى قرآن بوده است.
معيارهاى قرآنى نيز آنها را در تاريخگذارى قرآن يارى نكرد، به همين رو هر يك از خاورشناسان طبقهبندى كاملاً متمايزى را از ديگرى به دست داد. افزون بر اينكه معيارهاى پيشنهادى آنان چندان مدلَّل نيست؛ براى مثال به چه دليل بايد سورههاى قرآن همچنان كه از آغاز بعثت پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)فاصله مىگيرند، داراى آياتى با طول بيشتر و برخوردار از لحنى آرامتر و سجعى كمتر باشند؟ نيز به چه دليل بايد در دوره نخست مكى سورههاى قرآن بيشتر با سوگند آغاز شوند و در سورههاى دوره دوم مكى نشانههاى خدا در طبيعت و نام الرحمن و اوصاف بهشت و دوزخ ياد شده باشد و در سورههاى دوره سوم مكى اوصاف بهشت و دوزخ و نيز اخبار پيامبران به صورت مفصلترى گزارش شده باشند؟
دراينجا مناسب مىنمايد، به تلاش مهدى بازرگان نيز در زمينه تاريخگذارى قرآن كه در آثارى از او به نام سيرتحوّل قرآن و پا به پاى وحى آمده است، اشاره شود. وى افراطىتر از خاورشناسان به روايات ترتيب و اسباب نزول و سيره و حتى شاخصهاى معتبر قرآنى كه معتبرترين منابع تاريخگذارى قرآن تلقى مىشوند، بىتوجهى كرده است. بهانه او براى اتخاذ چنين موضعى اين بوده است كه روايات چندان اطمينان بخش و مورد اجماع نيستند. به علاوه براى همه آيات قرآن نقل نشدهاند.[23] او فقط يك شاخص متنى را به نام «طول متوسط آيات» مبناى تاريخگذارى قرآن قرار داده است. پيش فرض او اين بوده است كه طول متوسط آيات به تدريج همگام با پيشرفت رسالت پيامبراسلام(صلى الله عليه وآله)افزودهتر مىشده است[24]، در حالى كه هر چند اين پيش فرض تا حدّى با نقلهاى معتبر قابل تأييد است؛ اما كاملا قابل تأييد نيست. پنهان نيست كه
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 71
مبناى نظر دانشمندان اسلامى در طولانىتر بودن آيات سورههاى مدنى از آيات سورههاى مكى، ملاحظه آيات سورهها به انضمام روايات ترتيب نزول و اسباب نزول بوده است. اگر اين مستندات نبود، چنين نظرى هم در ميان دانشمندان اسلامى به منصه ظهور نمىرسيد. اين مستندات به ويژه روايات ترتيب نزول نيز هرگز اين نظر را تأييد نمىكنند كه طول متوسط آيات سورهها همچنان كه از آغاز بعثت فاصله مىگيرد، به طور ميليمترى افزايش مىيابد.
افزون بر آن، دستاوردهاى او نيز با ادله معتبر عقلى و نقلى سازگارى ندارد؛ براى نمونه او در تعيين حدود و ثغور وحيهاى قرآنى نازل شده بر پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)به پيوند ميان آيات قرآن بىتوجهى كرده است؛ براى مثال او بر خلاف تمام قواعد زبانشناختى و خصائص نحوى زبان عربى آيات 8ـ10 سوره مدّثر/74 را كه با حرف «فاء» و آيات 31ـ34 آن را كه با حرف «واوعطف» شروع شدهاند و پيوند آن آيات را با ماقبل خود حكايت مىكنند، فقره مستقلى از وحى در نظر گرفته است.[25]
روشن است كه نزول قرآنكريم به زبان عربى مقتضى آن است كه از قواعد زبانشناختى اين زبان تبعيت كند و هرگز روا نيست كه ما از پيش خود نظرياتى را خلق و بر قرآن تحميل كنيم كه تمام قواعد نحوى و زبانشناختى آن را فروبريزند.
به نظر مىرسد، فقره مستقل وحى (يك سوره كامل يا بخشى از آن) بايد دست كم دو ويژگى داشته باشد و گرنه فقره مستقل به شمار نمىرود:
1. با حروف يا كلماتى شروع شده باشد كه فصحاى عرب كلام مستقل خود را با آن شروع مىكنند، بر اين اساس نبايد پذيرفت كه مثلاً آيه شريفه «وَاتَّقوا يَومـاً تُرجَعونَ فيهِ اِلَى اللّه»(بقره/2،281) فقره مستقل بوده است[26]، چون با «واو عطف» آغاز شده و در ميان متون موجود هيچ كلام مستقلى اعم از سوره، خطبه و شعر به چشم نمىخورد كه با آن شروع شده باشد.
2. معناى كاملى داشته باشد و مخاطب پس از شنيدن آن در معنايش سرگردان نشود، بر اين اساس براى نمونه نبايد پذيرفت كه 5 آيه نخست سوره علق ـ با فرض اينكه نخستين آيات فرود آمده باشند ـ فقره مستقلى از وحى بوده است؛ چون فاقد ويژگى مورد بحث است. در اين آيات تنها يك جمله اصلى به چشم مىخورد و آن «اِقرأ باسم رَبِّك»است و جملههاى ديگر تابع اين جمله به شمار مىروند. در اين جمله نيز تنها فرمان داده شده است كه با استعانت از نام پروردگار قرائت شود و هيچ مشخص نشده است كه چه چيزى قرائت گردد، بنابراين، اين 5 آيه
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 72
معناى كاملى را افاده نمىكنند، چون هر مخاطبى با شنيدن فرمان قرائت به استعانت نام پروردگار به روشنى و درستى به مراد از آن پى نمىبرد. پنهان نيست كه فرمان قرائت به كسى دادن در صورتى موجّه مىنمايد كه متنى به صورت مكتوب يا محفوظ نزد او باشد، از اين رو با فرض اينكه 5 آيه اول سوره علق به صورت شفاهى نازل شده، نه به صورت كتبى، و قبل از آن نيز متنى بر پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) به صورت كتبى يا شفاهى نازل نشده است، فرمان قرائت معناى روشنى نخواهد داشت و تكرار فراوان اين فرمان نيز ذهن هيچ مخاطبى را نمىتواند به خود اين 5 آيه منصرف سازد، به علاوه بر فرض آنكه ذهن پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) بر اثر تكرار فرمان قرائت به همين 5 آيه منصرف شود، باز هيچكس با قرائت آن آيات به پيام كامل و روشنى دست نمىيابد و براى كسى كه به پيامبرى براى هدايت قومى مبعوث شده و لزوماً بايد براى آنان پيام روشن و هدايتبخشى داشته باشد، هرگز موجه به نظر نمىرسد كه چنين متن مبهم و ناقصى بر او نازل شود.
از آنچه بيان شد، صحت پارهاى از روايات كه سوره حمد را نخستين سوره نازل شده معرفى مىكند[27] و تعليم نماز به پيامبر(صلى الله عليه وآله) را توسط جبرئيل در همان روز نخست بعثت مىداند[28] تقويت مىشود. بر اساس اين روايات مىتوان نتيجه گرفت كه در سوره علق، به واقع گفته شده است، نماز را ـ كه مشتمل بر سوره حمد است ـ بخوان. شاهد آن اين است كه از نماز صبح نيز به قرآنالفجر (اسراء/17، 78) تعبير شده است.[29]
با اين فرض، 5 آيه نخست علق/105 معناى كامل و روشنى مىيابند. با اين وصف نمىتوان به نزول مستقل آن قائل شد، چون آيه بعدى با لفظ «كَلاّ»شروع شده است و اين واژه در آغاز هيچ كلام مستقلى اعم از سوره، خطبه و شعر ملاحظه نشده است، بلكه پيوسته در ميان كلام مشاهده شده و از اين رو حاكى از اتصال جمله بعد به جمله قبل است، بنابراين بايد گفت5 آيه نخست سوره علق به همراه آيات بعد و به عبارت ديگر، تمام آيات سوره علق به طور يكباره و يكپارچه نازل شدهاند.
آنچه آمد، نشان داد كه اگرچه استفاده از روايات در تاريخگذارى قرآن مشكلاتى دارد؛ اما با تنقيح و انضمام آنها به آيات قرآن معتبرترين و علمىترين شيوه تاريخگذارى قرآن به نظر مىرسد. براى تاريخگذارى قرآن شايسته خواهد بود، ترتيبى كه روايات ترتيب نزول از سورههاى قرآن به دست مىدهند، مبناى تاريخگذارى قرارگيرند و بر اين ترتيب تا آنجا كه با قطعيات
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 73
نقلى معارض نيست، تكيه شود و ديگر روايات براساس آنها ارزيابى شده، در تاريخگذارى قرآن مورد بهرهبردارى قرار گيرند.
منابع تاريخگذارى قرآن
1. خود قرآن:
مهمترين منبع تاريخگذارى قرآن كه معيار صحت و سقم ديگر منابع هم به شمار مىرود، خود قرآن است. شاخصهاى قرآنى چندى در تاريخگذارى به كار مىآيند. يكى از آنها تصريح و اشاره قوى آيات قرآن به رخدادهاى زمانمند عصر رسالت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) است. اين شاخص به انضمام رواياتى از سيره نبوى كه تاريخ آن رخدادها را مشخصمىكند، برترين و دقيقترين اطلاعات را براى تاريخگذارى قرآن در اختيار مىنهد. رخدادهاى زمانمندى كه در آيات قرآن به آنها تصريح يا اشارهقوى شده، از حدود 50 رخداد درنمىگذرند كهمهمترين آنها عبارتاند از: بعثت (سال نخست بعثت)، دعوت علنى (3 بعثت)[30]، هجرت به حبشه (5بعثت)[31]، شكست روم (12بعثت)[32]، هجرت به مدينه (13بعثت)[33]، تغيير قبله (2ق.)[34]، غزوه بدر (2ق.)[35]، غزوه احد (3ق.)[36]، غزوه بنىنضير (4ق.)[37]، غزوه خندق (5ق.)[38]، غزوه بنىقريظه[39] (5ق.)، صلح حديبيه (6ق.)[40]، فتح مكه (8ق.)[41]، غزوه حنين (8ق.)[42]، غزوه تبوك (9ق.)[43]، برائت از مشركان (9ق.).[44]2. استقلال لفظى و محتوايى:
از ديگر شاخصهاى قرآنى مورد استفاده در تاريخگذارى، استقلال لفظى و محتوايى فقرهْ آياتى از يك سوره و تماميت مضمون آن فقرهْ آيات است. از اين شاخص در دو صورت مىتوان براى شناخت سورههايى كه به تدريج نازل شده بهرهبردارى كرد.الف. در صورتى كه هم آن فقرهْ آيات و هم فقرهْ آيات قبل يا بعد از آن، مشتمل بر ذكر رخدادى زمانمند باشند و رخداد مذكور در هر يك از فقرهْ آيات از نظر زمانى نسبت به يكديگر تباعد وقوع داشته باشد؛ براى نمونه در فقرهْ آيات 185 ـ 188 بقره/2 از روزهدارى در ماه رمضان سخن
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 74
رفته است و مناسب مىنمايد كه در همين ماه نازل شده باشد. در ادامه در فقره آيات 189 ـ 203 بقره/2 درباره حج سخن گفته شده است كه با نزول در ماه ذيحجه تناسب دارد. با توجه به اينكه در اين دو فقره از آيات سوره بقره از دو رخداد متباعد الوقوع سخن رانده شده، بايد اين دو فقره را كه دو ويژگى پيشگفته را نيز دارند، دو واحد نزول تلقى كرد و آن را شاهدى بر نزول تدريجى سوره بقره به شمار آورد. گفتنى است كه اين دو فقره از آيات سوره بقره بعد از فقرهْ آيات مربوط به تغيير قبله قرار دارد كه در رجب سال دوم هجرت رخ داده است[45]، بر اين اساس بايد گفت كه فقرهْ آيات روزه در ماه رمضان و فقرهْ آيات حج در ماه ذيقعده يا ذيحجه همين سال نازل شده است.
ب. آيات دو فقره از يك سوره نسبت به هم تناظر زمانى داشته باشند؛ براى مثال در بخش اخير سوره توبه كه درباره جنگ تبوك است[46]، در فقرهاى از آن خطاب به مسلمانان مدينه آمده است: «سبكبار و گرانبار، بسيج شويد و با مال و جانتان در راه خدا جهاد كنيد». (توبه/9،41) در ادامه همين سوره در فقره ديگرى از آيات از پذيرش توبه سه نفرى سخن رفته است كه از جنگ تبوك تخلّف كردهاند.[47] (توبه9/،118) چنين خصيصهاى در هر سورهاى از سورههاى قرآن كه فقرهاى از آيات آن سوره، ماقبل وقوع رخدادى را گزارش مىكند و فقرهاى ديگر از آيات آن سوره، ما بعد وقوع آن واقعه را خبر مىدهد، تناظر زمانى نامبردار مىگردد و شاهدى بر نزول تدريجى آن سوره شمردهمىشود.
واضح است كه از اين خصيصه مىتوان براى شناخت ترتيب نزول سورههاى قرآن نيز بهره برد. جهت آن اين است كه در آيات متحد الموضوع تناظر زمانى وجود دارد، بر اين اساس مىتوان با گردآورى اين گونه آيات در سورههاى مختلف و ملاحظه نحوه نظارت زمانى آنها بر يكديگر تقدم و تأخر نزول آنها را بر يكديگر با تحقيق يا تقريب معين كرد؛ براى مثال مقارنه آيات سورههاى بقره، نساء و مائده درباره بادهگسارى به روشنى ترتيب نزول آنها را نشان مىدهد. توضيح آنكه در سوره بقره با لحن آرامى آمده است كه مسلمانان از تو درباره حكم شراب و قمار مىپرسند. تو به آنان بگو: در آن دو، زيان بسيارى است و البته سودهايى هم هست؛ اما زيانهاى آن دو بيش از سودهاى آنهاست. (بقره/2،219) در اين آيه به طور صريح از شراب و قمار نهى نشده است. در سوره نساء به طور صريح از نزديك شدن به مسجد و نماز در حال مستى نهى گرديده است (نساء/4،43) كه تا اندازهاى افزايش شدت لحن اين آيه را نسبت به آيه بقره نشان مىدهد. در
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 75
سوره مائده اين شدت لحن افزايش مىيابد و خمر و ميسر عمل پليد شيطانى خوانده مىشوند و دستور صريح داده مىشود كه از آنها پرهيز كنيد. (مائده/5، 90 ـ 91) به اين ترتيب آشكار مىشود كه نخست سوره بقره، سپس سوره نساء و پس از آن سوره مائده نازل شده است.
3. روايات اسباب نزول و ترتيب نزول:
بايد توجه داشت كه اسباب نزول آيات و سور قرآن تنها در كتب اسباب نزول فراهم نيامده است، از اين رو نبايد به مراجعه به آنها بسنده كرد. در كتابهاى اسباب نزول بيشتر رواياتى آمده است كه به رخدادهاى خرد و شخصى مربوط است، از اين رو براى آشنايى كافى به اسباب نزول قرآن بايد به همه روايات و نقلهايى كه شرايط آن عصر را در تمام ابعاد اعم از مذهبى، سياسى، اقتصادى و اجتماعى و حتى تاريخى گزارش مىكنند، مراجعه كرد. به اين ترتيب روايات سيره، مكى و مدنى، ناسخ و منسوخ، اسباب نزول و مهمتر از همه خود آيات قرآن در حوزه مطالعه قرار خواهند گرفت. بايد توجه داشت كه در اينجا اسباب نزول، تمامى مقتضيات نزول تدريجى قرآنكريم طى 23 سال را در برمىگيرند؛ چه رخدادهاى خاص و مقطعى يا شرايط عمومى و مستمرى كه باعث شدهاند، مضامين خاصى در سورهها، متناسب با شرايط خاص عرب حجاز در عصر نبوت پيامبر(صلى الله عليه وآله) بيايند.ترديدى نيست كه روايات اسباب نزول بيش از آنكه اسباب نزول آيات قرآن را گزارش كنند، قصصى را حكايت مىكنند كه به گونهاى با آيات قرآن ارتباط دارند و مفسران صحابه و تابعان آنها را بر آيات قرآن انطباق دادهاند، بدون آنكه لزوماً اسباب نزول آيات قرآن باشند[48]، بنابراين در روايات اسباب نزول اجتهاد و اعمال نظر صحابه و تابعان به وضوح ملاحظه مىشود، به علاوه پارهاى از اين روايات هم ساختگى است.
تنها رواياتى كه با تكيه بر آنها مىتوان تاريخ تقريبى نزول سورههاى قرآن را شناخت، روايات ترتيب نزول است. اين روايات به رغم اينكه از 14 تن از صحابه و تابعان نقل شدهاند[49]، ترتيب نسبتاً واحدى را از نزول سورههاى قرآن گزارش مىكنند.[50] اگرچه پارهاى از ابهامات و ترديدها در زمينه ترتيب برخى از سورههاى قرآن ـ كه در روايات ترتيب نزول گزارش شده ـ وجود دارد؛ اما كثرت طرق اين روايات و نمايش ترتيب نسبتاً واحدى از نزول سورهها توجه جدّى قرآنپژوهان را به اين روايات برانگيخته است، بهطورى كه برخى از آنها، چنانكه گذشت بر اساس اين روايات به تدوين تفسير قرآن يا سيره پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)پرداختهاند.
از ترتيبى كه روايات ترتيب نزول عرضه
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 76
مىكنند، به دو طريق مىتوان در شناخت تاريخ تقريبى نزول سورهها بهرهگرفت:
الف. جمع بستن تعداد آيات يا سورههايى كه در طول 23 سال دوره رسالت پيامبراسلام(صلى الله عليه وآله)نازل شده و تقسيم حاصل جمع آن بر مجموع سالها يا ماههاى اين 23سال. ميانگينى كه از اين تقسيم به دست مىآيد، به طور تقريبى زمان نزول هر سوره را مشخص مىكند.[51]
ب. طريق ديگر كه زمان دقيقترى را نسبت به طريق اول به دست مىدهد، اين است كه براى شناسايى تاريخ نزول سورهاى كه در آن به رخداد زمانمندى تصريح يا اشاره نشده است، به سورههايى كه قبل يا بعد از آن قرار دارد و در آنها به رخداد زمانمندى تصريح يا اشاره شده، مراجعه مىشود و با توجه به آن، به طور تقريبى زمان سوره خالى از رخداد زمانمند تعيين مىشود؛ براى مثال در سوره انشقاق رخداد زمانمندى ذكر نشده است؛ اما سوره بقره كه 5سوره بعد از آن نازل شده است، تاريخمند است و اولين سوره نازل شده در دوره مدنى به شمار رفته است، از اين رو با تكيه بر آن اظهار مىشود، تاريخ تقريبى نزول سوره انشقاق در اواخر دوره مكى است.[52]
بىترديد مهمترين شرط بهرهبردارى از روايات، سازگارى آنها با شاخصهاى قرآنى است كه پيشتر از آنها سخن رفت، بنابراين رواياتى كه با قرآن ناسازگار باشند يا رشته پيوند آيات را از هم بگسلند، قابل اعتماد نيستند.
دشواريهاى تاريخگذارى قرآن:
ناكافى بودن اطلاعات يا ناسازگارى پارهاى از آنها با همديگر، موجب شده است، تاريخگذارى دقيق و مطمئن قرآن ميسور نگردد. برخى از دشواريهاى تاريخگذارى قرآن نظير اندك بودن تصريحات يا اشارات قوى قرآن به رخدادهاى زمانمند، محل تأمل بودن روايات ترتيب نزول، و ضعف اغلب روايات اسباب نزول پيشتر بيان شد. افزون بر آنها برخى مشكلات ديگرى نيز هست كه مهمترين آنها بررسى مىشود؛ مانند ناكافى بودناطلاعات يا ناسازگارى آنها در موضوعات ديگرىنيز نظير چگونگى تقويم جاهلى، تاريخ بعثت پيامبراسلام(صلى الله عليه وآله)، سنّ آن حضرت به هنگام بعثت و وفات، تاريخ شروع نزول قرآن، مدت نزول قرآن، فواصل ميان وحيها، كميّت وحيهاى نازل شده در هر بار و نحوه جايگذارى آيات در سورهها.درتاريخگذارى قرآن آگاهىاز سنّ پيامبراسلام(صلى الله عليه وآله)به هنگام بعثت و رحلت اهميت دارد، چون براساس آن طول دوران نزول وحى، مشخص مىشود. در زمينه سنّ آن حضرت در زمان بعثت دو قول مهم يعنى 40 و 43 سالگى[53] و نيز درباره سن آن حضرت به هنگام رحلت سه
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 77
قول 60، 63 و 65 سالگى[54] وجود دارد؛ اما غالب روايات سنّ 40 را براى بعثت و سنّ63را براى رحلت آن حضرت نشان مىدهند كه طبيعتاً همين روايات ترجيح داده مىشوند و به موجب آن مدت رسالت پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) 23 سال بودهاست.
براى تاريخگذارى قرآن آگاهى از ماه آغاز بعثت نيز مهم است. در اين خصوص سه قول ربيعالاول، رمضان و رجب وجود دارد؛ اما غالب روايات حاكى از اين است كه آن حضرت در 27 رجب به پيامبرى برانگيخته شده است.[55]
درباره اينكه آيا از همان آغاز بعثت قرآن نازل مىشد يا ميان مبعث و آغاز نزول قرآن فاصله شده است، اختلاف نظر وجود دارد. جمع ميان رواياتى كه مبعث را 27 رجب شمرده، با آيات و رواياتى كه آغاز نزول را شب قدر ماه رمضان گزارش مىكنند[56]، اينگونه خواهد بود كه ميان مبعث و آغاز نزول قرآن فاصله شده است؛ اما به طور قطع اين فاصله بعيد است كه از حدود دو ماه تجاوز كند و مثلا به يك، دو يا سه سال برسد، چون طبق روايات اسباب نزول، سوره حِجْر پس از سه سال دعوت پنهانى نازل شده است[57] و اين سوره براساس روايات ترتيب نزول پنجاه و چهارمين سوره نازل شده از 86 سوره نازل شده در مكه است[58] و دور از ذهن مىنمايد كه 54 سوره از آن طى يك يا دو سال نازل شده باشند و 32 سوره ديگر طى 11 يا 12 سال ديگر نزول يافته باشند. به نظر مىرسد، پيامبراسلام(صلى الله عليه وآله)در 27 رجب سال اول بعثت به پيامبرى مبعوث شد. سپس در شب قدر ماه رمضان همان سال، قرآن بر آن حضرت آغاز به نزولكرد.
به اين ترتيب اختلافى كه در روايات درباره مدت نزول قرآن بر پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) به چشم مىخورد، تا حدودى برطرف مىشود.
گفتنى است كه روايات به اتفاق، دوره مدنى نزول قرآن را 10 سال؛ اما دوره مكى نزول را مختلف گزارش كردهاند؛ برخى آن را 8 و برخى آن را 10 و برخى ديگر آن را 13 سال گفتهاند كه روايات 13 سال ترجيح دارد، چون به موجب رواياتِ 8 يا 10 سال بايد گفت كه ميان بعثت و نزول قرآن 5، يا سه سال فاصله افتاده است[59]، حال آنكه اين فاصله چنان كه بيان شد، پذيرفتنى نيست، به علاوه معقول نيست، قرآنى كه متناسب
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 78
با نيازها و مقتضيات دوره نبوت پيامبراسلام(صلى الله عليه وآله)نازل مىشده، طى چند سال نازل نشود. پيشتر آمد كه قرآن طبق تصريح آياتش، فلسفه نزول تدريجىاش تثبيت قلب پيامبراسلام(صلى الله عليه وآله) و قرائتِ همراه با درنگ آن بر مردم و پاسخگويى به پرسشهاى آنان بوده است (فرقان/25، 33 ـ 34)، از اين رو نمىتوان پذيرفت كه حضرت در اين مدت طولانى، آن هم در آغاز دعوتش كه مشكلات دعوت او بيشتر بوده است، هيچ نيازى به تثبيت قلب نداشته و مردم هم چيزى از آن حضرتنپرسيدهاند. آنچه آمد، هرگونه احتمال فترت وحى طولانى يك يا چند ساله را تضعيفمىكند.
نظر به اينكه طبق اشاره آيات 32 ـ 33 فرقان/25 نزول فقرات وحيها تابع مقتضيات، نيازها و مسائل اجتماعى مردم حجاز در عصر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بوده، نمىتوان پذيرفت كه اين ميانگين دو ماهه به دقت براى فواصل فقرات وحيها رعايت شده باشد، چون به موجب آيات مورد اشاره، هر فقره وحى زمانى نازل مىشده است كه مقتضى و حاجتى حادث مىگرديده است، بنابراين محتمل است زمانى كه رخدادها پرشمارتر و بزرگتر بودهاند، فاصلههاى ميان فقرات وحيها كوتاهتر بوده و بسا به يك ماه يا كمتر تقليل مىيافته و زمانى كه آرامش نسبى برقرار بوده، فاصلههاى ميان فقرات وحيها طولانىتر بوده و حتى به چند ماه يا بيشتر افزايش مىيافته است. بسا از ظاهر عبارت «فَهِىَ تُملى عَلَيهِ بُكرَةً و اَصيلا»(فرقان/25،5) كه در همين سوره فرقان نازل شده و در مكه قرار دارد و مقارنه آن با عبارت «و يَقولُ الَّذينَ ءامَنوا لَولا نُزِّلَت سورَةٌ»(محمّد/47،20) واقع در سوره مدنى[60] محمّد، بتوان فهميد كه فواصل زمانى فقرات وحيها در دوره مكى كوتاه و در دوره مدنى بلند بوده است.
از ديگر مباحثى كه جاى بررسى دارد، اين است كه در قرآن موجود افزون بر آنكه سورههاى آن برخلاف نزول جايگذارى شده، آيا آيات در سورهها نيز اين چنين جايگذارى شدهاند؟ نظر مشهور ميان دانشمندان اسلامى بر فرض نخست است. كسانى نظير سيوطى[61] و زرقانى[62] با تكيه بر روايت ابن عباس ذيل آيه «واتَّقوايَومـًا تُرجَعونَ فيهِ اِلَى اللّهِ»(بقره/2،281) و روايت عثمان بن ابى العاص ذيل آيه «اِنَّ اللّهَ يَأمُرُ بِالعَدلِ والاِحسـنِ»(نحل/ 16، 90) و روايت عثمانبن عفان درباره قرينتين (انفال و توبه)[63] بر اين نظر هستند كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)به فرمان جبرئيل آياتى را بر خلاف نزول جايگذارى كرده است. افزون بر اين سه روايت، آن دسته از روايات اسباب نزول كه آياتى از سورهها را به تاريخهاى متفاوتى نسبت
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 79
مىدهند[64]، در تأييد اين نظر شاهد گرفته مىشوند، منتها اين روايات را نمىتوان معتبر تلقى كرد، چون از سويى با روايات ديگر در تعارضاند؛ نظير رواياتى كه حاكى است پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) به على(عليه السلام)فرمان داد، قرآن را جمعآورى كند و او قرآن را به ترتيب نزول جمعآورى كرد[65] و روشن است كه او با اشاره پيامبر(صلى الله عليه وآله) قرآن را به ترتيب نزول جمع كرد. همينطور رواياتى كه گزارش مىكنند كه پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) و صحابه آغاز و پايان سورهها را نمىدانستند تا آنكه «بِسمِ اللّهِ الرَّحمـنِ الرَّحيم»نازل مىشد و با نزول آن درمىيافتند كه سوره پيشين كامل شده و سوره جديدى شروع گرديده است.[66] به اين ترتيب با كامل شدن سورهاى وجهى ندارد كه قائل شويم، پيامبر(صلى الله عليه وآله)بعد از آن، آياتى را در آن جاى داده باشد. علامه طباطبايى از روايات بسمله و جعفر مرتضى عاملى از روايات مربوط به ترتيب مصحف على(عليه السلام)همين معنا را استفاده كردهاند.[67] بايد دانست كه روايات اسباب نزول نيز كه مبناى جايگذارى آيات و سور برخلاف نزول شده است، نزد قرآنپژوهان اعتبارى ندارند و مشكل عمده آنها مخالفت با سياق خود آن آياتى دانسته شده است كه ذيل آنها آورده شدهاند.[68]
بنابراين بهتر آن است كه قائل شويم آيات به همان ترتيبى كه نازل مىشده، در سورهها جايگذارى شدهاند. به اين ترتيب، مشخص شدن تاريخ نزول آيهاى از يك سوره تدريجى النزول كافى است كه تاريخ نزول كل آن سوره را مشخص كند، چون به كمك آن مىتوان دريافت كه فقرات نزول قبلىاش همزمان با آن يا پيش از آن و فقرات نزول بعدىاش همزمان با آن يا پس از آن نازل شدهاند.
منابع
الاتقان، السيوطى (م. 911ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1407ق؛ اسباب النزول، الواحدى (م. 468ق.)، به كوشش ايمن صالح، قاهرة، دارالحديث؛ اعلام الورى، الطبرسى (م. 548ق.)، به كوشش غفارى، بيروت، دارالمعرفة، 1399ق؛ انساب الاشراف، البلاذرى (م. 279ق.)، به كوشش سهيل زكار و رياض زركلى، بيروت، دارالفكر، 1417ق؛ بحارالانوار، المجلسى (م. 1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1403ق؛ البرهان فى علوم القرآن، الزركشى (م. 794ق.)، به كوشش مرعشلى، بيروت، دارالمعرفة، 1415ق؛ پيامبرى و انقلاب، جلال الدين فارسى، تهران، مؤسسه انجام كتاب، 1363ش؛ پيامبرى و جهاد، جلال الدين فارسى، تهران، مؤسسه انجام كتاب، 1363ش؛ تاريخ الامم والملوك، الطبرى (م. 310ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1417ق؛ تاريخ قرآن، محمود راميار، تهران، اميركبير، 1346ش؛ تاريخ القرآن، تيودور نولدكه، ترجمه و كوشش: جورج تامر، دارالنشر جورج المز، 2000 م؛ تاريخ اليعقوبى، احمد بن يعقوب (م. 292ق.)، بيروت،دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 80
دارصادر، 1415ق؛ التفسير الحديث، محمد عزّة دروزة (م. 1404ق.)، بيروت، دارالغرب الاسلامى، 1421ق؛ تفسير القمى، القمى (م. 307ق.)، به كوشش الجزايرى، لبنان، دارالسرور، 1411ق؛ التفسير الكبير، الفخر الرازى (م. 606ق.)، قم، دفتر تبليغات، 1413ق؛ تفسير نورالثقلين، العروسى الحويزى (م. 1112ق.)، به كوشش رسولى محلاتى، اسماعيليان، 1373ش؛ التمهيد فى علوم القرآن، معرفت، قم، نشر اسلامى، 1411ق؛ جامع البيان، الطبرى (م. 310ق.)، به كوشش صدقى جميل، بيروت، دارالفكر، 1415ق؛ حقائق هامه حول القرآن الكريم، سيد جعفر مرتضى العاملى، قم، النشر الاسلامى؛ در آستانه قرآن، رژى بلاشر، ترجمه: راميار، فرهنگ اسلامى، 1376ش؛ درآمدى بر تاريخگذارى قرآن، جعفر نكونام، تهران، هستى نما، 1380ش؛ الدرالمنثور، السيوطى(م. 911ق.)، بيروت،دارالفكر،1414ق؛ سير تحول قرآن، بازرگان، به كوشش جعفرى، تهران، شركت سهامى انتشار، 1358ش؛ السيرة النبويه، ابن هشام (م. 8 213ق.)، به كوشش مصطفى السقاء و ديگران، بيروت، المكتبة العلميه؛ سيرةالنبى(صلى الله عليه وآله)، عبدالحميد طهماز، بيروت، دارالقلم، 1424ق؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد (م. 656ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، داراحياء الكتب العربية، 1378ق؛ شواهد التنزيل، الحاكم الحسكانى، (م. 506ق.)، به كوشش محمودى، تهران، وزارت ارشاد، 1411ق؛ فتح البارى، ابن حجر العسقلانى (م. 852ق.)، دوم، بيروت، دارالمعرفة؛ الفهرست، ابن النديم (م. 380ق.)، به كوشش يوسف على طويل، بيروت، دارالكتب العلمية، 1416ق؛ قرآن در اسلام از ديدگاه تشيع، سيد محمد حسين طباطبايى (م. 1402ق.)، قم، نشر اسلامى، 1375ش؛ الكامل فىالتاريخ، ابناثير على بن محمد الجزرى (م. 630ق.)، به كوشش عبدالله القاضى، بيروت، دارالكتب العلمية، 1407ق؛ مباحث فى علوم القرآن، صبحى الصالح، بيروت، دارالعلم للملايين، 1968ق؛ مجمع البيان، الطبرسى (م. 548ق.)، بيروت، دارالمعرفة، 1406ق؛ مستدرك الوسائل، النورى (م. 1320ق.)، به كوشش و نشر آل البيت لاحياء التراث(عليهم السلام)، بيروت، 1408ق؛ المصاحف، ابن ابى داوود السجستانى (م. 275ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1405ق؛ مفاتيح الاسرار، الشهرستانى (م. 548ق.)، به كوشش حائرى و اذكائى، تهران، كتابخانه مجلس شوراى اسلامى، 1409ق؛ مناهل العرفان، الزرقانى، به كوشش امين سليم، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1416ق؛ الميزان، الطباطبايى (م. 1402ق.)، بيروت، اعلمى، 1393ق؛ الناسخ والمنسوخ، المعافرى (م. 543ق.)، هستى نما، 1380ش؛ وسائل الشيعه، الحر العاملى (م. 1104ق.)، قم، آل البيت(عليهم السلام)لاحياءالتراث، 1412ق.
Encyclopedia of Islam, Prepared by a number of
leading orientalists, Leiden, 1986, 10 Volume.
Encyclopaedia Of Quran. Leiden, 2002.
Historisch - Kritische Einleitung in den Koran, Gweil , Elibron Classics, 1987.
Life of Mahomet , William Muir , Kessinger Publishing , 2003.
Geschichte des Qorans, Theodore Noeldke , Leipzig, 2003.
The Qoran. Its Composition and Teaching, Society for Promoting Christian Knowledge.
New Researches into Composition and Exegesis of Qoran.
جعفر نكونامEncyclopaedia Of Quran. Leiden, 2002.
Historisch - Kritische Einleitung in den Koran, Gweil , Elibron Classics, 1987.
Life of Mahomet , William Muir , Kessinger Publishing , 2003.
Geschichte des Qorans, Theodore Noeldke , Leipzig, 2003.
The Qoran. Its Composition and Teaching, Society for Promoting Christian Knowledge.
New Researches into Composition and Exegesis of Qoran.
[1]. Encyclopaedia Of Quran : Chronology And The Quran.
[2]. الاتقان، ج1، ص94 ـ 95.
[3]. ر. ك: الناسخ والمنسوخ، ص18؛ الفهرست، ص28؛ شواهد التنزيل، ج2، ص410.
[4]. ر. ك: درآمدى بر تاريخ گذارى قرآن، ص263.
[5]. پيامبرى و انقلاب، ص18.
[6]. همان؛ ر. ك: الميزان، ج13، ص235.
[7]. ر. ك: درآمدى برتاريخگذارىقرآن، ص105، 128ـ147.
[8]. همان، ص147 ـ 179.
[9]. همان، ص179 ـ 183.
[10]. همان، ص189 ـ 190.
[11]. همان، ص184 ـ 188.
[12]. التفسير الحديث، ج1، ص128.
[13]. ر. ك: همان، ج7، ص302 ـ 341.
[14]. ر. ك: پيامبرى و جهاد، ص370 ـ 522.
[15]. ر. ك: در آستانه قرآن، ص277 ـ 278.
[16]. همان، ص273ـ 287؛ مباحث فى علوم القرآن، ص175ـ178؛ تاريخ قرآن، ص619 ـ 624، 665 ـ 667.
[17]. در آستانه قرآن، ص277 ـ 281؛
The Encyclopaedia of Islam : Al- Kuran ؛ Encyclopaedia of Quran: Chronology And the Quran.
[18]. در آستانه قرآن، ص277 ـ 281؛
The Encyclopaedia of Islam : Al - Kuran ؛ Encyclopaedia of Quran: Chronology and the Quran.
[19]. ر. ك: تاريخ القرآن، ص67.
[20]. در آستانه قرآن، ص277 ـ 281؛
The Encyclopaedia of Islam : Al - kuran ؛ Encyclopaedia of Quran: Chronoloy And the Quran.
[21]. در آستانه قرآن، ص277 ـ 281؛
The Encyclopaedia of Islam : Al - kuran ؛ Encyclopaedia of Quran: Chronoloy And the Quran.
[22]. در آستانه قرآن، ص277 ـ 281؛
The Encyclopaedia of Islam : Al - kuran ؛ Encyclopaedia of Quran: Chronoloy And the Quran.
[23]. سير تحول قرآن، ج1، ص13.
[24]. همان، ص13، 15.
[25]. سير تحول قرآن، ج 1، ص116 ـ 127.
[26]. الاتقان، ج1، ص57؛ البرهان فى علوم القرآن، ج1، ص266 ـ268؛ مناهل العرفان، ج1، ص96 ـ 100.
[27]. التفسير الكبير، ج1، ص173؛ البرهان فى علوم القرآن، ج1، ص295؛ الاتقان، ج1، ص21، 52.
[28]. ر. ك: شرح نهج البلاغه، ج3، ص229؛ بحارالانوار، ج18، ص196؛ تاريخ طبرى، ج1، ص537 ـ 538.
[29]. مجمعالبيان، ج6، ص283؛ الدرالمنثور، ج5، ص322؛ الميزان، ج13، ص175؛ ج20، ص60، 62.
[30]. السيرةالنبويه، ج1، ص262.
[31]. الكامل، ج2، ص77؛ سيرة النبى(صلى الله عليه وآله)، ص143.
[32]. پيامبرى و انقلاب، ص396، 419.
[33]. تاريخ طبرى، ج1، ص573؛ الكامل، ج2، ص107.
[34]. السيرةالنبويه، ج2، ص606.
[35]. تاريخ يعقوبى، ج2، ص45؛ الكامل، ج2، ص116.
[36]. تاريخ طبرى، ج2، ص58.
[37]. السيرة النبويه، ج3، ص190.
[38]. تاريخ طبرى، ج2، ص90؛ الكامل، ج2، ص177 ـ 178.
[39]. تاريخ طبرى، ج2، ص90؛ الكامل، ج2، ص177 ـ 178.
[40]. تاريخ يعقوبى، ج2، ص54؛ الكامل، ج2، ص203 ـ 204.
[41]. الكامل، ج2، ص229 ـ 231؛ تاريخ ابن خلدون، ج2، ص41.
[42]. الكامل، ج2، ص229، 261؛ تاريخ طبرى، ج2، ص165.
[43]. تاريخ طبرى، ج2، ص181؛ الكامل، ج2، ص274 ـ 276.
[44]. الكامل، ج2، ص291.
[45]. ر.ك: السيرة النبويه، ج2، ص550؛ الدرالمنثور، ج6، ص267.
[46]. جامع البيان، ج10، ص172 به بعد؛ مجمع البيان، ج5، ص51 به بعد.
[47]. مجمع البيان، ج5، ص119.
[48]. ر.ك: قرآن در اسلام، ص103.
[49]. ر. ك: درآمدى بر تاريخ گذارى قرآن، ص128.
[50]. ر.ك: مجمعالبيان، ج10، ص612 ـ 613؛ مفاتيحالاسرار، ج1، ص128 ـ 139 ؛ الاتقان، ج1، ص18، 51.
[51]. ر.ك: درآمدى بر تاريخ گذارى قرآن، ص308.
[52]. همان؛ الاتقان، ج1، ص18.
[53]. تاريخ طبرى، ج2، ص41، 43، 107، 110؛ بحارالانوار، ج15، ص281؛ ج18، ص204؛ فتح البارى، ج1، ص26.
[54]. انساب الاشراف، ج1، ص257؛ تاريخ طبرى، ج2، ص240ـ241.
[55]. بحارالانوار، ج18، ص189، 204 ؛ ج94، ص35، 37، 51؛ مستدرك الوسائل، ج6، ص289 ـ 291؛ ج7، ص518 ـ 519؛ وسائل الشيعه، ج10، ص447؛ ج8، ص111.
[56]. جامع البيان، ج2، ص196؛ ج30، ص327؛ نورالثقلين، ج1، ص167؛ ج4، ص624؛ ج5، ص625؛ وسايل الشيعه، ج10، ص351.
[57]. درآمدى بر تاريخ گذارى قرآن، ص221.
[58]. همان؛ مجمع البيان، ج10، ص613.
[59]. انساب الاشراف، ج1، ص127 ـ 129؛ اسباب النزول، ص11؛ ر. ك: درآمدى بر تاريخ گذارى قرآن، ص229 ـ 242.
[60]. مجمع البيان، ج10، ص613.
[61]. الاتقان، ج1، ص57.
[62]. مناهل العرفان، ج1، ص97.
[63]. المصاحف، ص39؛ الاتقان، ج1، ص133؛ جامع البيان، ج1، ص69 ـ 70.
[64]. البرهان فى علوم القرآن، ج1، ص287 ـ 292.
[65]. تفسير قمى، ج2، ص451؛ الميزان، ج12، ص126.
[66]. الدرالمنثور، ج1، ص20؛ اسباب النزول، ص22.
[67]. الميزان، ج12، ص128؛ التمهيد، ج1، ص287؛ حقائق هامه، ص143ـ 144؛ تاريخ يعقوبى، ج2، ص34.
[68]. ر.ك: درآمدى بر تاريخگذارى قرآن، ص96 ـ 102.